جاي پاي رهروي پيداست
کيست اين گم کرده ره؟ دراين راه ناپيدا چه مي پويد؟
مگر او زين سفر، زين ره چه مي جويد؟
ازين صحرا مگر راهي به شهر آرزويي هست؟
نمي بيني؟ کنار تک درختي خشک
ز ره مانده غريبي رهنوردي بينوا مرده است
و در چشمان پاکش، در نگاه گنگ و حيرانش
هزاران غنچه ي اميد پژمرده است
و با دستي که در دست اجل بوده است
بر آن تک درخت خشک
حديث سرنوشت "هر که اين ره را رود" کنده است
که: " من پيمودم اين صحرا، نه بهرام است و نه گورش"!
کجا؟ اي رهنورد راه گم کرده
بيا برگرد!!
معلم شهيد، علي شريعتي...